a.b.c.d.e.f.g.h.i.j...

g.h.m.k.w.n.f.u.a.b...

a.b.c.d.e.f.g.h.i.j...

g.h.m.k.w.n.f.u.a.b...

2(run!)

فکر کنم دارن راجع به من حرف می زنن ...کناره پنجره ی آشپزخونه که جلوی سینک وایسادم ...چند تا پرنده دارن نون خشک ها ی جلوی پنجره رو می خورن . پنجره بازه

 من که میرم یکیشون سریع بال بال می زنه می ره .اون یکی آروم می چرخه دورش رو یه نگاه میکنه .یه جیک جیک می کنه فکر کنم داره به دوستش می گه باور کن خطری نیست ! دوستش جواب داد : نه تو نمی دونی اون یه آدم! 

فکر کنم توجیه شد چون سریع پر زد و رفت !

تازگی ها 2تاشونو خریدم . حالا می فهمم چرا پر زد و حتی اجازه نداد من غذا خوردنش رو تماشا کنم .کاشکه اینقدر قشنگ غذا نمی خورد :( 


یه بار یکی بهم  گفت : از کسی بترس که چیزی برای از دست دادن نداره 

الان می فهمم با این که یکم نظر پلیدی اما چقد راست!(فکر کنم اون پرنده ها هم فکر می کردند یه آدم چی می تونه داشته باشه که از دست بده؟! کاش می شد باهاش حرف بزنم!)


تازگی ها هر پستی می نویسم دوست دارم قبلی و قبل ترش اولیم پستم باشه !!!(این یعنی پست رفت ؟ یا تغییر!؟شاید هم کلا یه سوءتفاهم!!!)


اصلا مهم نیست دیر آپ کردم! 

 

1

چه روز جالبی بود امروز!

تو فالم ننوشته بود قرار اینجوری شه!(لازم به ذکر من هر روز فالم رو می خونم اصلا هم بهش اعتقادی ندارم ولی خیلییی تاثیر می زاره روم!بازم تاکید می کنم هیچ اعتنقادی ندارم:دی)

زنگ زدم برنداشت!(به درک!)

خودمم نفهمیدم چرا این طوری شد!شاید همش واسه مطب دکتر اونم دندونپزشک با این که می دونی نه آمپولی در کار و نه سوزنی ولی وقتی رو صندلی دراز می کشی همه ی بدنت به لرزه می افته.سمت راستت رو میبینی که یه ظرف که یه شیر توش واسه شستن دهنت تنها فکری که تو اون موقع می کنی تا استرست کم شه اینه که دقیقا چند نفر و چه شکلی تو این ظرف دهنشون رو شستن!زنگ زدم بر نداشت!(به درک!)

بعد سوار ماشینی که کاشف به عمل میاد دیسیپلین نداری!هر چی هم زور می زنی بفهمی بحث کنی که چراااا!!؟؟به هیچ نتیجه ای نمی رسی ... می خندی دیگر!چه کاری میتونی بکنی!البته به چیزی هم یاد می گیری  یاد می گیری که دیگه وقتی تو ماشین نشستی یه پات رو به داشبورد تکیه ندی اون یکی هم روش بزاری.که مجبور نشی تو این روز مزخرف جواب پس بدی!

زنگ زدم بر نداشت!(به درک!)

.......................................................................................................................................

پ.ن 1:تازگی ها دارم بیشتر به موازی بودنم پی می برم !... یا تصمیم نمی گیرم یا یه تصمیم بی خود می گیریم!(شاید)چون نمی دونم کدومش هدف ، کدومش آرزو ...

چه فرقی  می کنه

زنگ نزدم!

پ.ن2:یه راه حل خوب واسه بقیه ی جلسات دندانپزشکیم!؟

پ.ن 3:تازگی ها داغون می شم بد!شاید هم داغون می کنند...مهم اینه که در آ خر داغونم!

پ.ن 4:دبگه واسه کار هایی که دوست دارمم وقت نمی زارم ...این یعنی بد بختی؟!

پ.ن5:عزیزی می گفت : اصولا حرف نزنی نمی گن لالی!چه عزیز بزرگی بود!