a.b.c.d.e.f.g.h.i.j...

g.h.m.k.w.n.f.u.a.b...

a.b.c.d.e.f.g.h.i.j...

g.h.m.k.w.n.f.u.a.b...

کاش نبود

رفت . سعی کرد نرود ، رفت . شنید و رفت و فهمید و فهماندند که باید می رفت 

دلش تنگ شد.کاش نمی شد،کاش هیچ وقت حتی حس هم نمی کرد که اشتباه بوده .چون همه  اش اشتباه بوده! چون می گفتند اول فکر می کنی و بعد حس اما او ... کاش خسته نمی شد.چقدر کاش!کاش هیچ کدام از این کاش ها نبود.کاش فقط یک ذره هم او میفهماند.کاش یک ذره هم نمی فهمید . و باز آرزو کرد کاش این کاش ها نبود...

چون حس کرد، ماند. چون فکر نکرد،ماند.چقدر دلش تنگ شده.همه را کند از همه جای بدنش .با تمام لخته ها و خون ها .با تمام درد ها و نگاه ها ._کاش شروع نمی کردم!؟_ این قدر مبهوت بودند که نا خواسته تحسین می کردند.(هروقت مبهوت می ماندند تحسین می کردند.)داشتند می فهمیدند . داشتند بدون فکر حس می کردند.اما حتی نفهمیدند حتی یکم از ذره هایی که او فهمید . پس دوباره فکر کرد :"کاش هیچ وقت حتی حس هم نمی کرد که اشتباه بوده.چون همه اش اشتباه بوده! چون می گفتند اول فکر می کنی و بعد حس اما او ... چقدر کاش!کاش هیچ کدام از این کاش ها نبود.کاش فقط یک ذره هم او میفهماند._نه چیز دیگر _کاش یک ذره هم نمی فهمید(ند). و باز آرزو کرد کاش این کاش ها نبود..."

و نفر بعد شروع کرد قطره قطره گرمای خون را  فهمیدن با ذوب شدن پوستش می فهمید!و نفر بعد...


پ.ن:چقدر دیر و چقدر سخت بود..جمع کردن این همه چیز پراکنده تازه فکر میکنم باز هم نشد ...

(کاش می شد!;))

پ.ن:چقدر همه چیز سخت شده!!!

نظرات 7 + ارسال نظر
FARZAD شنبه 19 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:20 ب.ظ http://farzadart.blogfa.com

کلماتی که بکار میبری گاهی مثل این خیلی مهمتر از جمله بندی هستن

آخ ... خسته شدیم ...

+خوشمان آمد abcdefgh lkljclaksjcoijx
D:

می تونیم اصلا راجع به جمله بندی هام حرف نزنیم ;)

+:)

آرسام سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ب.ظ http://bloody-hate.blogsky.com

سخت نیست....ما سختش می کنیم

به هر حال سخته!;)

۳۰۱۰۴۰ چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ب.ظ http://301040.blogsky.com

کسی که خربزه می خوره باید پای لرزش هم بشینه

قر نزن

آره خوب اگه خودت خوردیش وقتی بقیه خوردن لازم نیست که تو پای لرزش بشینی!
قر؟؟!! من!؟من اصلا نمی دونم غر رو با شه غ ای می نویسن!!!;)

هیچ چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:01 ب.ظ

ای کاش نه بود و نه بودم .

اینم ای کاشی واسه خودش ! فرقش اینه که حتی نمی تونی به واقعیت نزدیکشم کنی و دلت رو خوش کنی ... بیشتر ای کاشا اینجورین ;)

هولدن پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:37 ب.ظ

راستش یه کم طول میکشه تا با نثرت ارطبات بگیرم...

من خودمم هنوز ارتباط برفرار نکردم ;)

کوریون پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

هنوز نمیشه نوشتن ات رو شناخت تا روزی که اون دو تا درخت از پنجره هات عبور کنند
علی الحساب عرض سلام و وقت بخیر
درود

چه خوب ! مهم اینه که چه جوری عبور کنن!
وقت شما هم بخیر
فعلا بدرود...

کوریون شنبه 26 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:34 ب.ظ

درود

علیک درود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد